رابطه تربیت با علوم هم سنخ

رابطه تربیت با  علوم هم سنخ

۱.۲.۲.۴.۱ : تربیت و علم اخلاق

با مراجعه به نوشتارهایی که در زمینه اخلاق نوشته شده، علم اخلاق را اینگونه تعریف کرده اند:

علم اخلاق، علم چگونگی اکتساب اخلاق نیکو دانسته اند که براساس آن، افعال و احوال شخص نیکو می شود.[۱]

همچنین مرحوم نراقی; در جامع السعادات می گوید: «علم اخلاق دانش صفات (ملکات) مهلکه و منجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجات‌بخش و رهائی از صفات هلاک‌کننده است.»[۲]

برخی نیز آن را علم چگونه زیستن خوانده اند.[۳]

علامه طباطبایی; در تعریف علم اخلاق می گوید:

‌»فنی که درباره ملکات انسانی بحث می کند؛ ملکاتی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست. و هدف این بحث این است که فضایل را از رذایل جدا سازد؛ یعنی این علم می خواهد معلوم کند که کدام یک از ملکات نفسانی انسان، خوب و بد و مایه کمال و فضیلت اوست و چه ملکاتی، بد و رذیله و مایه ی نقص اوست تا آدمی بعد از شناسایی آنها، خود را با فضایل آراسته سازد و از رذایل فاصله گیرد. »[۴]

در کتاب های فلسفه اخلاق، این علم بدین گونه تعریف شده است:‌

«علم اخلاق،‌ علمی است که با آموزش صفات و ملکات پسندیده و طریقه‌کسب آنها و نیز بیان صفات بد و راه و روش اجتناب از آنها، راه رسیدن به منش خوب را به ما نشان می دهد و نیز شیوه صحیح رفتار ما را در ارتباط با خود، دیگران و خداوند، به منظور نیل به سعادت و کمال معرفی می کند.»[۵]

برخی بر اساس همان معنای لغوی اخلاق به تعریف علم اخلاق پرداخته‌اند. به عنوان مثال: علم اخلاق به علم آگاهی و اطلاع از عادات و آداب و سجایای بشری”تعریف شده است.[۶]

بنابراین، موضوع علم اخلاق عبارت است از: صفات خوب و روش کسب آنها و صفات بد و راه زدودن آنها؛ این صفات خوب و بد از آن جهت که با افعال اختیاری انسان مرتبط هستند در علم اخلاق مورد نظر می‏باشند. غایت علم اخلاق رساندن انسان به کمال و سعادت جاودان و منزل مقصودی است که برای رسیدن به آن خلق شده است. علم اخلاق، یکی از شعبه‏های فلسفه به معنای عام آن بوده است.

آنچه در تفاوت علم اخلاق و تربیت به عنوان یک علم می توان بیان کرد عبارتند از:‌

الف) علم اخلاق صرفاً جنبه توصیفی دارد و به توصیف افعال و اعمال شایسته و نیز ناشایست می پردازد ولی تربیت جنبه کاربردی دارد و بیان می کند چگونه می توان خود را به این صفات مزین کرد.

این تفاوت امروزه به خاطر دسته بندی علوم و مرز بندی مشخص ایشان، پدید آمده است در حالیکه در متون اخلاقی قدیم هر دو با عنوان اخلاق نام برده شده و این وظیفه را بر دوش داشتند.

به طور دقیق تر می توان گفت اخلاق بیشتر به شناخت فضایل ، رذایل و راه های به دست آوردن و دوری از هر یک توجه دارد ولی تربیت به پرورش شخصیت فکری و رفتاری متربیان بر اساس اصول و روش های تربیتی عنایت دارد.

امروزه در گونه هایی که برای تربیت نام می برند ، گونه ای را به عنوان تربیت اخلاقی نیز بیان می دارند که درست به همین بحث نهادینه کردن گزینه های اخلاقی در نفس می پردازد.

ب) تفاوت دیگری که می توان بین این دو علم قائل شد این است که اخلاق یک بحث فردی است و صرفا جنبه خودسازی دارد ولی تربیت در مقام دیگر سازی است و از بعد خودسازی فراتر رفته است . این بدان معنا نیست که اخلاق گزاره ای است در زیر مجموعه آن؛ بلکه اخلاق امری است در عرض تربیت.

شهید مطهری; در این زمینه می گوید:

«اخلاق مربوط به خود انسان است؛ یعنی مربوط به این که فرد به غرائز و امیال و طبیعت خودش چه نظم و ترتیبی بدهد. خودش را چگونه بسازد و به طور کلی نظام دادن به غرائز را اخلاق می گویند. نظام بخشی به امیال طبیعی یعنی کنترل آن به وسیله نیروی عقل تا تعادل جسمی و روحی انسان فراهم گردد و این کار مربوط به خود فرد است، نه کسی دیگر»[۷]

ج) قداستی که در علم اخلاق و مباحث اخلاقی هست در تربیت نمایان نیست و آن به خاطر خاص بودن موضوع علم اخلاق است و موردی که مدنظر اخلاق است که فقط درمورد انسان این موضوعیت دارد و در تربیت می توان این امر را بر غیر انسان نیز بار کرد.

شهید مطهری ; در فرق میان اخلاق و تربیت می گوید:

«با این که اخلاق نوعی تربیت و به معنای کسب خلق و خوی نیکوست، با این حال تفاوتی نیز با تربیت دارد؛ زیرا تربیت به معنای مطلق ساختن و پرورش دادن است و فرق نمی کند که تربیت چگونه و به چه منظوری انجام گیرد. بدین معنا که در مفهوم تربیت، قداست نخوابیده تا بگوییم متربّی را برای دریافت خصوصیات انسانی، به روش خاصی پرورش دهد. از این رو، تربیت انسان، حیوان، انسان شایسته و خلافکار فرق ندارد و همه تربیت است».[۸]

د) موضع تربیت، ‌انسان با تمام ابعاد وجودی ای که دارد است، اما موضوع اخلاق ، فضایل و رذایل نفسانی است. با این نگاه می توان موضوع تربیت را اعم از موضوع اخلاق دانست.

ه) در تربیت و نیز علوم تربیتی هر آنچه که در انسان وجود داشته باشد و زمینه رشد و پرورش را داشته باشد مورد توجه قرار می گیرد همچون: استعداد های بدنی ، روحی ، فکری ، نفسانی و … اما در اخلاق فقط به آنچه که مربوط به خلقیات و رفتار آدمیان است، پرداخته می شود.

و) برخی برآنند که اخلاق اخص از تربیت است چرا که اخلاق به بخشی از استعدادهای نفسانی و انسانی می پردازد ولی تربیت اعم است چرا که به همه استعدادهای انسانی توجه دارد. [۹]

در این میان امروزه گونه ای از تربیت مطرح شده است که متولی نهادینه کردن مباحث و گزاره های اخلاقی در وجود انسانی است و از آن به تربیت اخلاقی نام برده می شود . در اصل تربیت اخلاقی، فراهم کردن زمینه های لازم ( از طریق آموزش، یادآوری، پنددهی و … ) برای آموزش و رشد بُعد اخلاقی در انسان است.[۱۰]

۱.۲.۲.۴.۲: تربیت و تعلیم و تزکیه

هدف تعلیم، ‌انتقال دانشی است که در نهایت به یادگیری منجر می شود ولی هدف تربیت ، ایجاد رفتارهای مطلوب در رسیدن به کمالات روحی ، رفع رذایل و نامطلوب های انسانی است.

این تفاوت صرفا در جنبه غایت و هدف نیست بلکه این تفاوت در حیطه روش نیز نمایان است.

۱.۲.۲.۴.۴: تربیت و روانشناسی

روانشناسی[۱۱] در طول مدت پیدایش خود دارای رشدی در تعریف بوده است . گاه آن را به عنوان علمی که به مطالعه روح می پردازد تعریف می کردند، گاه به عنوان رشته ای از رشته های علوم طبیعی که موضوع آن رفتار انسان است،‌ گاه به عنوان علمی که به مطالعه رفتار و تجربه می پردازد،‌ تعریف کرده اند. [۱۲]

اما امروزه می توان در مورد این علم تعاریف زیر را مشاهده کرد:‌

مطالعه علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی. [۱۳]

روانشناسی عبارتست از مطالعه جنبه های مختلف رفتار موجود زنده و ارتباط آنها با یکدیگر در تاثیر متقابل با محیط. [۱۴]

روانشناسی علمی است که به مطالعه رفتار ،‌احساسات ، انگیزه ها و فرآیندهای شناختی انسان می پردازد. [۱۵]

از تعاریفی که در کتاب های روانشناسی توسط روانشناسان بیان شده، این مطلب به دست می آید که در روانشناسی به جنبه مطالعه رفتارهای انسان پرداخته می شود و در کنار آن به تبیین ارتباط رفتارهای آدمیان پرداخته می شود . بدین معنا که چه مسئله ای باعث بروز این رفتار از انسان می شود؛ گرچه در این میان برخی یکی از اهداف این علم را سلامت، فهم و آسان سازی سلامت ذهن دانسته اند.[۱۶]

روانشناسان در این جریان می کوشند ، رفتار آدمیان و جانوران را توصیف و پیش بینی کرده و علت های رفتار آنها را توضیح دهند.[۱۷]

آنچه قابل ذکر است این مطلب است که روانشناسی توجهی به رفتارآفرینی ندارد ، به خلاف تربیت که خود را در مقام رفتار آفرینی قرار می دهد و خود را متولی این امر می داند و مهمترین تفاوتی که در بین این دو علم است همین مطلب بیان شده است.

۱.۲.۲.۴.۵: تربیت و روانشناسی تربیت

روان‌شناسی تربیتی، علمی است که به ماهیت و چگونگی یادگیری، روش‌های آموزشی، سنجش و ارزشیابی آموخته‌های یادگیرندگان می‌پردازد. می‌توان بیان کرد این علم با به‌کارگیری معلومات حاصل از موضوعات و میدان‌های مورد مطالعه علوم دیگر، معلومات دیگری به وجود می‌آورد که در زمینه آموزش و مسائل آموزشی مورد استفاده قرار گیرد.

روان‌شناسی تربیتی، بیشتر حاصل جمع دو علم روان‌شناسی و تربیت است. شناختی که از روان‌شناسی به دست می‌آید در فعالیت‌های کلاس درس و مدرسه مورد استفاده قرار می‌گیرد. این علم، یک علم پیچیده است و در دین، فلسفه و روان‌شناسی محض که شامل مطالعات آزمایشگاهی روی حیوانات است، ریشه دارد. از آنچه ذکر شد، می‌توان هدف‌های ویژه روان‌شناسی تربیتی را به اختصار این‌گونه بیان نمود:

الف) فراهم کردن اطلاعات و شناخت‌های عملی یا کاربردی

ب) مهارت‌ها و توانش‌ها

پ) ایجاد گرایش‌ها، رغبت‌ها و درک(ارج‌گذاری) [۱۸]

۱.۲.۳ : مفهوم شناسی اصطلاح « رویکرد تربیتی در تفسیر»

همانطور که در مطالب پیشین بیان می شد می توان رویکرد تربیتی را اینگونه دانست که مفسّر یا تمام تفسیر خود را اختصاص به تفسیر آیات تربیتی داده است یا در هنگام برخورد با آیات تربیتی، تمام وجوه تربیتی آیه را مدنظر داشته است و از آن بی توجه رد نشده است و یا اینکه قائل است تمام آیات قرآن کریم، آیات تربیتی است و می توان از ایشان نکات، قواعد، مبانی و روش های تربیت را استخراج کرد.



[۱]. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بی تا، ص ۱۴.

[۲]. محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، نجف، مطبعه الزهراء، ۱۳۶۸ق، ج۱، ص ۳۴.

[۳]. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، تهران، صدرا، ۱۳۶۸، چاپ ششم،ج ۲، ص ۱۹۰.

[۴]. سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج۱،ص۳۶۸.

[۵]. امیر خواص و گروهی از نویسندگان، فلسفه‌اخلاق، قم، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۸، هفتم، ص ۱۸.

[۶]. پیر ژانه، اخلاق، ترجمه بدرالدین کتابی، اصفهان، انتشارات آموزش و پرورش، ۱۳۷۳، ص۵۳.

[۷]. مرتضی مطهری، پیشین، ج ۲۱،ص ۱۸۵.

[۸]. همان ، ج ۲۲، ص۵۷۶.

[۹]. حسین شکر شکن و دیگران، مکتب های روانشناسی و نقد آن، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی ، ۱۳۷۲، ج ۲، ص ۴۲ .

[۱۰]. فتح الله نجارزادگان، رهیافتی بر اخلاق و تربیت اسلامی، قم، نشر معارف، ۱۳۸۷، دوم، ص ۲۰.

[۱۱].psychology

[۱۲]. ابوالحسن حقانی، روانشناسی کاربردی ، قم، ‌نشر موسسه امام خمینی (ره)‌،۱۳۹۰ ، دوم،‌ص ۲۵.

[۱۳]. جیمز وندرزندن، روانشناسی رشد، ‌ترجمه دکتر حمزه گنجی، تهران، ‌نشر ساوالان، ۱۳۹۰، هشتم، ص ۱۰ ؛‌ریتا ، ال .اتکیسنون و دیگران ، زمینه روانشناسی هیلگارد، ترجمه محمد تقی براهنی، تهران، انتشارات رشد، ۱۳۸۰، ج ۱ ، ص ۲۹ .

[۱۴]. فرض الله قلی زاده،‌‌ روان شناسی، تهران، نشر احرار، ۱۳۸۱ ،‌اول، ص ۳۵.

[۱۵]. محمد رضا سالاری فر، آشنایی با روانشناسی، قم، ‌هاجر ،‌۱۳۹۰ ، دوم ، ص ۱۹ .

[۱۶]. آلان کار، روان شناسی مثبت، ترجمه: حسن پاشا شریفی و جعفر نجفی زند، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۷،‌دوم، ص ۳۲.

[۱۷]. آرنوتیگ، مقدمه روانشناسی، ‌مهدی محی الدین بناب ،تهران ، انتشارات ‌رشد، ۱۳۸۶ ، اول، ‌ص ۱۲.

[۱۸]. علی‌اکبر شعاری‌نژاد، مبانی روان‌شناختی تربیت، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۸۶، دوم، ص ۲۵.

همچنین ببینید

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها بر نوجوانان

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها

واژه «سلبریتی» از کلمه«celebrity» در زبان انگلیسی گرفته شده است که معادل واژه های «مشهور»، «معروف» و «نام آشنا» در زبان فارسی است. اصلی ترین کاربرد این واژه را می توان از اوایل قرن بیستم دانست ولی مفهوم واژه «سلبریتی» به عنوان یک شخص مشهور و شناخته شده، قبل از این دوران نیز وجود داشته و این واژه مورد استفاده قرار می گرفته است. به طور کلی می توان سلبریتی را به معنای فردی دانست که توسط تعداد قابل توجهی از افراد شناخته می شود و به دلیل دستاوردها، شهرت، محبوبیت و یا حضور فعال در رسانه‌ها و جوامع مختلف شناخته می‌شود. این افراد غالبا به عنوان تاثیرگذار در دیگر افراد جامعه در همه رده های سنی شمرده می شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.