بررسی تطبیقی بین مراحل رشد شخصیت اریکسون و تاریخ زندگی مارتین لوتر

در ابتدای امر لازم است این نکته بیان شود که نمی‌توان در مورد جز به جزء مراحلی که اریکسون بیان داشته است، زندگی مارتین لوتر را خط‌کشی کرد و در آن اطلاعات تاریخی بیان داشت.

اگر در موردی گزاره و اطلاعات تاریخی‌ای وجود ندارد، نمی‌توان به تحلیل روان‌شناختی شخصیت مارتین لوتر پرداخت.

به‌عنوان نمونه، اطلاعات زیادی در مورد دوران کودکی لوتر در دست نیست یا اطلاعات در دست پژوهشگران در این مورد اندک می‌باشد؛ بدین معنا که در مورد پدر و مادر مارتین لوتر می‌توان اطلاعاتی را به دست آورد ولی در مورد همسالان یا محیط مدرسه‌ای که در آن درس‌خوانده یا بازی‌هایی که لوتر در کودکی خود را بدان مشغول کرده، اطلاعاتی در دست نیست. ازاین‌رو نمی‌توان تحلیل کاملی از دوران کودکی او بیان کرد.

بدین ترتیب، برای تحلیل روان‌کاوی دورۀ کودکی مارتین لوتر بر اساس مراحل رشد روانی – اجتماعی اریکسون ناگزیر هستیم مراحل اول تا سوم نظریۀ اریکسون را یکجا و ذیل یک عامل یعنی خانواده (پدر و مادر او) مورد بررسی قرار دهیم.

مرحله سن عنوان مرحله اتفاقات رخ‌داده در این مرحله
مرحله اول

 

۰-۵/ ۱ سالگی اعتماد در برابر بی‌اعتمادی دهم نوامبر ۱۴۸۳ تولد مارتین لوتر در آیسلبن و زندگی به همراه خانواده
مرحله دوم ۵/۱-۳ سالگی استقلال در برابر شک به خود
مرحله سوم

 

۳- ۵ سالگی خلاقیت در برابر احساس تقصیر
مرحله چهارم

 

۶-۱۲ سالگی احساس کارآمدی در برابر احساس حقارت دوران تحصیل در مدارس
مرحله پنجم ۱۲-۲۰ سالگی هویت‌یابی در برابر آشفتگی هویت
مرحله ششم

 

۲۰-۲۵ سالگی صمیمیت در برابر انزوا ۱۵۰۵ ورود به صومعه در ارفورت

 

مرحله هفتم ۲۵-۶۰ سالگی ثمرمندی در برابر بی‌حاصلی ۱۵۱۰ مسافرت به رم و زیارت آنجا

۱۵۱۲ اخذ دکتری در رشته الهیات

۱۵۱۳ ایراد اولین درس‌ها در باب مزامیر در دانشگاه ویتنبرگ

۱۵۱۵-۱۵۱۶ نوشتن کتاب الهیات مسیحی

۱۵۱۷ نوشتن اصول ۹۵ گانه در باب آمرزش نامه

۱۵۱۸ بازجویی در برابر کاردینال کایتان در آکسبورگ

۱۵۲۰ نوشتن رساله خطاب به اشراف مسیحی، احضار لوتر برای توبه و سوزندان ‌همۀ آثار مکتوب او، سوزندان توقیع پاپ و قانون پاپی کلیسا در ویتنبرگ.

۱۵۲۱ حضور در برابر هیئت قانون‌گذاری آلمان در ورمز، تحریم‌های حکومتی علیه لوتر و پیروانش به‌فرمان امپراتور چارلز پنجم.

۱۵۲۱-۱۵۲۲ آغاز ترجمه کتاب مقدس، بروز ناآرامی در ویتنبرگ و بازگشت لوتر

۱۵۲۴-۱۵۲۵ قطع رابطه با متعصبین

۱۵۲۵ جنگ دهقانان، ازدواج، قطع رابطه با اراسموس

۱۵۲۶-۱۵۳۰ گسترش نهضت اصلاح دینی به مناطق دیگر

۱۵۲۹ گفت‌وگوی دینی در ماربورگ با تسوینگلی و بوتسر

۱۵۳۱-۱۵۳۹ حمایت سیاسی امپراتوری از نهضت اصلاح دینی

مرحله هشتم ۶۰ سالگی به بعد یکپارچگی شخصیت در برابر ناامیدی ۱۵۴۶ مرگ لوتر در آیسلبن

بر اساس مراحل رشد روانی-اجتماعی اریکسون می‌توان اتفاقات تاریخی مزبور را در هر یک از مراحل زندگی مارتین لوتر مشاهده کرد.

۲-۱. مرحله اول، دوم و سوم حیات روانی مارتین لوتر

در این مرحله بررسی سه مؤلفه بسیار مهم است که باید برای تحلیل این دوران بدان پرداخت. این سه مؤلفه عبارت‌اند از: مادر، پدر و همسالان. همان‌طور که بیان شد در مورد مؤلفه سوم مطالبی از زندگی مارتین لوتر در دست نداریم و آنچه در این دوران می‌ماند که بررسی کنیم، همانا مادر و پدر لوتر است که آیا در این دوران موفق شده‌اند به وظایف خود عمل کنند و چه تأثیراتی را بر روان لوتر گذاشته‌اند. بر طبق اندیشه اریکسون در مرحله اول مادر نقش بسیار مهمی در این دوران دارد که باید اعتماد را به کودک خود هدیه دهد. شاید بتوان علت مهم بودن نقش مادر در این دوران را این دانست که کودک در این دوران باید تحت مراقبت مخصوص یک انسان دلسوز، صمیمی و فداکار قرار گیرد که نمی‌تواند این شخص، کسی جز مادر باشد.[۱] و به‌گونه‌ای می‌توان والدین را به‌خصوص مادر را «معماران خوشبختی» لقب داد.[۲] اعتمادی که باعث می‌شود او نسبت به دنیای پیرامون خود اعتماد کند. هرچقدر مادر خود نقش‌های خویش را یافته باشد و هویت خویش را شکل داده باشد در اعتماد بخشی به کودک خویش، موفق‌تر خواهد بود و هرچقدر این هویت کامل نشده باشد این آسیب بیشتر خواهد بود.

مارگارت (هانا) لوتر (۱۴۵۹- ۱۵۳۱)

در مشخصه‌هایی که برای مادر لوتر، بیان‌شده است، آن است که او یک کاتولیک پرهیزگار بوده است[۳] و او را بسیار تنبیه می‌کرده است[۴]، او دارای انضباط خشکی بوده است که در برخی از موارد نیز روان او را می‌آزرده است.[۵]

در بیانی که در این گزاره‌های تاریخی آورده شده، می‌توان این را به دست آورد که مادر او دچار اختلال روانی وسواسی بیمارگونه (ocd) بوده است، چراکه رفتارهای او مانند انضباط خشک او نشان از این اختلال شخصیت می‌باشد. این اختلال، یک اختلال اضطرابی مزمن است که با اشتغال ذهنی بسیار زیاد در مورد نظم و ترتیب و امور جزئی و همچنین کمال طلبی همراه است تا حدی که به از دست دادن انعطاف‌پذیری، صراحت و کار آیی می‌انجامد.[۶]

یکی از نکاتی که در رفتار مارگارت لوتر نسبت به فرزندش وجود دارد تنبیهاتی است که از سوی او بر لوتر واردشده است. هنگامی‌که مارتین خردسال در حال شکستن فندقی گیر افتاد، آن‌چنان کتک خورد که از صورتش خون برخاست[۷].

این نوع تنبیه نشان از خانواده‌ایست که در آن قاطعیت به‌شدت وجود دارد و این قاطعیت اگر به همراه محبت نباشد، منجر به نوع تربیت خاصی می‌شود که این دست از کودکان، ازنظر عاطفی و روانی دچار اضطراب، تنش، افسردگی و گاهی خودکشی می‌شوند؛ گرچه به لحاظ این سخت‌گیری از سوی والدین، فرزندان این نوع تربیت، پرتلاش و مسئولیت‌پذیر هستند.[۸]

با توجه به آنچه گفته شد، یکی از آثار تنبیه بدنی بر روی کودک، افسردگی ایست که از این کار برای او پدید می‌آید. تنبیه شونده به دلیل آنکه نمی‌تواند در مقابل تنبیه‌کننده رفتار پرخاشگرانه نشان دهد، در چنین شرایطی فرد به‌نوعی تهاجم تلافی‌جویانه به درون متوسل می‌شود که توأم با خودخوری و احساس کهتری و حقارت است و حاصل این واکنش، رفتارهای حاکی از افسردگی است. این غم و اندوه در صورت طولانی شدن، تبدیل به افسردگی می‌شود.[۹]

روان‌کاوان این‌گونه بیان می‌دارند که افسردگی در اصل واکنشی در برابر فقدان یا عدم جود است. افراد افسرده به واپس زدن احساسات خصمانه خود می‌پردازند، چون از فقدان حمایت کسی که به حمایت آن‌ها نیاز دارند، بیمناک‌اند.[۱۰] با این سخن می‌توان گفت که مادر لوتر یکی از عوامل پدید آمدن افسردگی در دوران نوجوانی و جوانی لوتر شد که بعدها در فعالیت‌ها و زندگی او تأثیر داشت.

سیمای زنی با مقامی پایین، سرسخت و پرکار و مقداری خرافاتی، البته با رفتاری خشک و خشن. در برخی از شعرهایی که مارتین لوتر بر زبان داشت می‌توان نشانی از جبرانگاری را در سخن او دید که به‌گونه‌ای در ضمیر ناهشیار لوتر تأثیر گذاشته بود و او نیز همچون سراینده شعرهای مادرش، انسان را بدون فیض قابل‌بخشش نمی‌دانست.

ما چه مردمان فقیری هستیم و این گناه هر دو ماست[۱۱]

این شعری است که مادر لوتر بر زبان خویش می‌آورد و بارها لوتر آن را شنیده بود. در مورد مارگارت حرف‌های دیگری نیز بیان‌شده است که نتیجه تکرار آن سخنی است که از سوی پاپ بر ضد لوتر بیان‌شده است که او حاصل جماع شیطان با مادر مارتین لوتر، در حمام آیزلبن است که از سوی لوتر واکنش‌هایی را در پاسخ به همراه داشته است.[۱۲]

در یک دسته‌بندی می‌توان تأثیراتی را که مادر لوتر بر روی فرزند خویش داشت این‌گونه ذکر کرد:

  • هویت ناقص و شکل نگرفته به‌واسطۀ که در اثر رفتار مادر لوتر در او پدید آمد که در مراحل بعد خواهیم دید که لوتر به دنبال حل این مشکل و یافتن هویت لازم بود.
  • وسواس، انضباط، کمال طلبی حاصل تربیت مادری بود که این ویژگی‌ها را داشت و در ضمیر فرزند خویش نیز آن‌ها را کاشت.
  • افسردگی ناشی از تنبیه‌هایی که مادر لوتر اغلب فرزند خویش را بدان‌ها تربیت می‌کرد.
  • خرافاتی بودن که برای لوتر یک امر و آموزه اعتقادی آفرید که در بحث پیش در مورد معدن و خرافات عوام در زمان لوتر بدان پرداخته شد.
  • جبرانگاری ای که به‌گونه‌ای فقر و بیچارگی خود را از آن می‌دانست و شاید بتوان این را بیان داشت که تأثیر آن در آموزۀ ایمانی که مارتین لوتر برگزیده بود، خود را نشان داد.

هانس لوتر (پدر مارتین لوتر)

ازنظر مورخان، مادر او بر روی او تأثیری نداشته است بلکه پدر اوست که باعث شکل‌گیری رفتارهای خاص از سوی لوتر شده است.[۱۳] این حرف در نزد روانکاوانی همچون اریکسون به‌هیچ‌وجه قابل‌قبول و پذیرش نیست.

در اندیشه روان‌کاوی اریکسون، پدر نقش مستقل و جدایی همچون مادر ندارد که بتواند روی روان کودک تأثیر بگذارد ولی نقش او به‌عنوان یک پدر که جزئی از منظومه والدین است، غیرقابل‌تردید است.

او که شغل و حرفه خویش را با معدن کاری شروع کرده بود توانست پس از مدتی خودش معدنی را برای کار اجاره کند و به هوتن مایستر[۱۴] ملقب شود یعنی مستأجر یکی از معادن مس که متعلق به کنت های مانسلفد[۱۵] بود.[۱۶]

این موفقیت‌ها، نشان از این دارد که هانس، انسان قدرتمندی در امور اقتصادی بود که توانسته از یک معدن کار ساده به شخصی که خود معدنی برای کار اجاره می‌کند، تبدیل گردد، گرچه او بعدها در این مورد ورشکست شد.[۱۷]

او نیز همچون همسرش، یک مذهبی کاتولیک بود[۱۸]. اریکسون از اظهاراتی که خود لوتر در دوران بزرگ‌سالی خود بیان می‌دارد، پدر خویش را دارای خلقی خشن[۱۹] می‌داند که دوران کودکی او را شکل داده است و هویتی ناقص را برای او به همراه داشته است که این موارد بعدها در دیدگاه‌های مذهبی و الهیاتی لوتر تأثیر به سزایی داشته است.[۲۰]

لوتر آن‌گونه که در مورد پدر خویش می‌گوید او را فردی جاه‌طلب و تندخو می‌داند که می‌کوشید جلو خشم فرزندان خویش را با این نوع از رفتاری که داشت، بگیرد و به‌گونه‌ای قدرت واحد در خانواده باشد.[۲۱] شاید بتوان در تحلیل خانواده لوتر این را بیان داشت، از اینکه پدر دارای نقش خوبی در خانواده بوده است، نشان از این دارد که ساختار خانواده در جای خود قرار داشته است و تربیتی که لوتر در آن واردشده است، یک تربیت پدرسالار بوده است که می‌تواند این نوع تربیت، تعبد لوتر را در مورد آموزه‌هایی که او به‌حق دریافت می‌کرده است مطیع باشد و نسبت به آموزه‌هایی که او نادرست می‌یافته، واکنش نشان دهد.

در تاریخی که لوتر خود از زندگی‌اش نقل کرده است، بارها به تنبیهاتی که پدر بر او وارد کرده است، سخن گفته که با ضرباتی به باسن او همراه بوده است که اریکسون در این مورد این‌گونه برداشت می‌کند که رابطه لوتر با پدرش بیمارگونه بوده است،[۲۲] و حاصل آن بحران هویت طولانی و تعارض‌های کودکانه، وسواس فکری-عملی و توهمات است[۲۳] و نهضت او هم نتیجه همین برخورد انحصار گونه پدر- پسر ملکوتی است.[۲۴]

ناهشیاری که لوتر به همراه خود داشت، حاصل انتظارات پدر بود که به‌گونه‌ای از او نیز می‌ترسید[۲۵] و نتیجۀ آن این می‌شد که خود را همیشه تحت سیطرۀ گناه، اضطراب و اشتیاق به توبه و کفاره می‌دانست.[۲۶]

اریکسون، خود در کتاب لوتر جوان نتیجه این برخورد تنبیه گونه والدین با او را، بی‌هویتی لوتر می‌داند که در مرحله پنجم بدان پرداخته خواهد شد.[۲۷]

به‌طور خلاصه می‌توان بیان داشت که موارد زیر تأثیرات روانی‌ای بود که پدر لوتر بر شخصیت او داشته است:

  • عدم ارتباط عاطفی با پدر که منجر به نوع تربیتی می‌شد که قاطعیت بدون محبت در این نوع تربیت وجود داشت و این نوع تربیت فضایی خشک و بدون عاطفه را برای او پدید آورد.
  • ترس از پدر قدرتمندی که باعث می‌شود اعتراض‌های لوتر هماره، همراه با ترس و بیم همراه باشد.
  • مسئولیت‌پذیری که ثمرۀ ساختار و چینش درست خانواده‌ای که قدرت در دست پدر است.
  • بحران هویت که حاصل تنبیه‌ها و برخوردهای نادرست پدر است.

نتیجه‌ای که از این دوران به دست می‌آید، آن است که لوتر نتوانست این سه مرحله که نقش مهمی در رشد روان انسان دارند و به‌گونه‌ای شخصیت و نیز معرفت انسان را در شکل می‌دهد، به‌درستی و کامل طی نماید.

۲-۲. مرحله چهارم حیات روانی مارتین لوتر

دوران مدرسه لوتر را به لحاظ تقسیم‌بندی‌ای که اریکسون بیان می‌دارد باید به دو بخش تقسیم کرد. بخشی از آن‌که در مرحلۀ چهارم قرار دارد، از سن شش‌سالگی شروع می‌شد که دوره مهمی در زندگی و تشکیل شخصیت روانی انسان نیست ولی بخش دوم که وارد مرحله پنجم می‌شود و از سن دوازده‌سالگی تا بیست‌سالگی را در برمی‌گیرد دوران بسیار مهم برای یک شخص است؛ چراکه در این دوران هویت آدمی شکل می‌گیرد.

شاید علت عدم توجه تاریخ نویسان به این دوران زندگی مارتین لوتر به خاطر نبودن اطلاعات تاریخی درست و قابل‌اعتماد در مورد این مقطع زندگی مارتین لوتر است. در مراحلی که اریکسون بیان می‌دارد، اهمیت مراحل اول و پنجم را از تمام مراحل بیشتر می‌داند.

همان‌طور که بیان شد، اطلاعات تاریخی در مورد این دوران بسیار کم است و آن چیزی که می‌توانیم از این دوران به دست بیاوریم این است که والدین لوتر، او را به مدرسه نمی‌بردند بلکه شخصی به نام نیکلاس اُمبر[۲۸] که از اهالی مانسفلد بوده است او را به مدرسه می‌برد.[۲۹]

در نگاه روان‌شناسانه می‌توان این را به دست آورد که آموختن، برای خانواده لوتر، امری مهم نبوده است.

داستان تنبیه، داستانی نبود که صرفاً در خانواده لوتر وجود داشته باشد، بلکه امری بوده که در مدرسه نیز لوتر با آن روبرو بوده است. به‌طوری‌که برخی روزها بیش از ۱۵ بار مورد تنبیه معلم خویش قرار می‌گرفت.[۳۰]

لوتر خود بعدها قائل شد که این‌گونه تنبیه عامل لجاجت و سخت رفتاری کودکانی می‌گردد که با عزم برای آموختن اقدام کرده‌اند[۳۱]. این سخن در نزد روانشناسان نشان از نارضایتی‌هایی دارد که بیان می‌دارد، لوتر نتوانسته در مرحله مدرسه یعنی مرحله چهارم آنچه را به یادگیری آن‌ها نیاز داشت، بیاموزد. این سخنی است که مورخین هم به آن اشاره‌کرده‌اند که لوتر فکر می‌کرد در طی سالیانی که در مدارس به درس‌آموزی پرداخت، چیز قابل‌ملاحظه‌ای نیاموخته است.[۳۲] به همین خاطر، لوتر نظام آموزش‌وپرورشی‌ای را پیشنهاد می‌دهد که به احتیاجات و نیازهای کودکان اهمیت دهد تا کودکان چه دختر و چه پسر بتوانند شادمانه در مدارس به تعلیم و تعلم بپردازند[۳۳].

۲-۳. مرحله پنجم حیات روانی مارتین لوتر

این مرحله از مهم‌ترین مراحل زندگی انسان است و باید هویت خویش را در این مرحله به دست آورد. اگر نتواند این مرحله را با موفقیت طی کند، بی‌هویتی، چیزی است که در زندگی همواره دچار آن است و این امر جدای از آن‌که به شکل‌دهی شخصیت او کمک نمی‌کند، خود سدی می‌شود در برابر رشد در مراحل بعد انسان.

اریکسون بیان داشت که اگر شخص نتواند در این دوران به کمک خانواده، همسالان و مدرسه، هویت خویش را بیابد، ناگزیر به دنبال آن است که این هویت را در دیگری پیدا کند و یا با وارد شدن به گروه‌ها و جنبش‌های مختلف این هویت را بیابد.

اریکسون دو عامل مهم را بیان می‌دارد که باعث شد، مارتین لوتر نتواند این هویت خویش را در این مقطع زمانی به دست آورد، نخست دوران کودکی او و رفتار خاص والدینش با او و دیگری نخستین مراسم عشای ربانی که او در آن برای اولین بار با پدر آسمانی خویش به صحبت کردن پرداخت؛ اما در پیش چشم پدر زمینی خویش یعنی هانس نتوانست با پدر آسمانی خویش ارتباط بگیرد که خشم هانس را در برداشت و باعث شد هر دو پدر را در این دوران که دوران شکل‌گیری هویت و یافتن آن است، از دست بدهد و هویت خویش را ناقص بیابد.[۳۴]

دو کار لوتر برای هویت‌یابی

۱. هویت‌یابی خویش در یوهانس فون اشتاپیتس

لوتر دو کار عمده برای یافتن این هویت کرد که سرانجام هم به آن در این مقطع نرسید و حاصل آن در این دوران یک هویت ناقصی متأثر از هویت دیگران بود.

نخستین کاری که او برای یافتن هویت خویش کرد و سعی کرد در هویت او، هویت خویش را بیابد، هویت یوهانس فون اشتاپیتس[۳۵] بود. اریکسون قائل بود که لوتر با روی آوردن به رهبانیت، به‌طور کوتاهی هویتی منفی را برای خود برگزید و با وارد شدنش به صومعه ویتنبرگ، توانست پس از ارتباط با کشیش بزرگ ناحیه، هویت جدید و مثبت‌تری برای خود بیابد.[۳۶]

کاری که اشتاپیتس برای لوتر کرد تا او بتواند از بی‌هویتی نجات یابد، این بود که جای پدر او را گرفت و بدین ترتیب توانست نگرش مثبتی را نسبت به پدر در او بیدار کند.[۳۷] به نظر اریکسون، اشتاپیتس، فقط کار درمان گری خرد را برای لوتر نکرد، بلکه چهره‌ای زیبا از پدر را در ذهنت او پدید آورد که در تمام عمر همراه مارتین لوتر جوان ماند.[۳۸]

اشتاپیتس کرسی الهیات خود را در ویتنبرگ به لوتر سپرد و لوتر توانست سی سال بر آن تکیه زند.

مرگ اشتاپیتس در ۲۸ دسامبر ۱۵۲۴ شکافی در زندگی لوتر پدید آورد که او تا هفت سال درباره وی خاموشی گزید و بعد از هفت سال شروع به سخن گفتن در مورد او و اوصاف نیک او پرداخت که ازجمله این موارد آن بود که بزرگ‌ترین کشیش آگوستینی برای او و نهضتی که به راه انداخته بود، بسیار ارزشمند بوده است.[۳۹]

۲. حضور در انجمن «برادران دارای زندگی مشترک»[۴۰]

«برادران دارای زندگی مشترک» یک گروه [از سه گروه] تشکیل‌دهندۀ «دوسیومدرنا»[۴۱] (پارسایی مدرن) بودند؛ «پارسایی مدرن» یک جنبش مذهبی [پارساگرایانه کاتولیک رومی] در هلند بود که در اواخر قرن چهاردهم به وجود آمد. به گفتۀ برخی مورخان، جنبش مزبور راه را برای نهضت اصلاح پروتستان هموار کرد. این جنبش در قرن پانزدهم به بخش‌های وسیعی از اروپا رسوخ کرده بود و در جهت غرب به پاریس و درنهایت به ویتنبرگ رسیده بود. این جمعیت مشتاقانه خویش را وقف اسکان و اقامت دادن و نظارت بر زندگی اطفالی می‌کرد که از خانواده خود دور بودند.[۴۲] اعضای آن موظف بودند باید از حضرت مسیح که صرفاً تقدس داشت، پیروی کنند و این روش را بسیار تمرین کنند و بدون ادای سوگند در جوامع غیرمذهبی زندگی نمایند؛ از همین روی این جنبش به نام نهضت‌ها و تمایلات ضد کلیسایی و ضد کشیشی معروف گشت.[۴۳]

لوتر در سال ۱۵۲۲ به شهردار ماگدبورگ اظهار می‌دارد که او با برادران دارای زندگی مشترک به مدرسه می‌رفته است. برخی برآنند که لوتر از این اصلاحات متأثر نبوده است[۴۴] ولی با اندک تأملی در اندیشۀ این گروه می‌توان آن را صرفاً یک گروه خیریه ندید، بلکه این گروه اندیشه‌ای به همراه خود داشت و ایدئولوژی‌ای پذیرفته‌شده‌ای از سوی برخی افراد تا حدی که برخی کوشیدند ایشان را به اتهام ارتداد به محاکمه بکشند.[۴۵]

از سخنان و مطالب تاریخی که در این امر نقل‌شده است، می‌توان این را به دست آورد که لوتر با پیوستن به این گروه توانست تا حدی هویت خویش را بیابد و این تا حدی بود که هیکوابرمان، نویسنده کتاب «لوتر مردی بین خدا و شیطان» این جنبش را برای تاریخ نهضت اصلاحات مذهبی در قرن پانزدهم، دارای اهمیت به سزایی بداند.[۴۶]

آنچه در جمع‌بندی این مرحله می‌توان بیان داشت، آن است که لوتر نتوانست در این مرحله، هویت خویش را بیابد و برای جبران این کار دو تلاش کرد، اول هویت خویش را در اشتاپیتس بیابد و دیگری با پیوستن به گروه «برادران دارای زندگی مشترک» که صدسال قبل از خود او پدید آمده بود، این هویت را بیابد که درنهایت هویت ناقصی را در این مرحله به دست می‌آورد.

۲-۴. مرحله ششم حیات روانی مارتین لوتر

در مورد این دوران که شخص باید بر اساس هویتی که خود پیداکرده است، با دیگران به ارتباط بپردازد و صمیمت امری است که در این دوران شکل می‌گیرد.

همان‌طور که بیان شد، دو امر خطیر، لازمۀ این دوران است. نخست آنکه در مراحل قبل شخص توانسته باشد، هویت خویش را بیابد و این هویت، یک هویت کامل باشد و دیگر آنکه باید وفاداری و پایبندی در او رشد کرده باشد.

به همین دلیل در این دوران، ازدواج شکل می‌گیرد و بهترین دوران برای ازدواج می‌باشد. آنچه در مقابل صمیمیت است، انزوا می‌باشد که حاصل عدم هویت‌یابی و نیز عدم وفاداری به دیگران است.

بیان شد که لوتر نتوانست در مراحل پیشین هویت خود را بیابد و به دنبال یافتن آن در دیگر افراد و یا گروه‌ها بود. با این سخن می‌توان نتیجه گرفت که نمی‌توان از مارتین لوتر توقع داشت که او در این مرحله، از مراحل رشد روانی- اجتماعی به بلوغ کامل رسیده باشد و از او این توقع را داشت که به جریان و یا گروهی پایبند بوده و یا نسبت به کسی، اعتماد و وفاداری ثابت داشته باشد. به همین خاطر او در این مقطع ازدواج نکرد و یا در مورد آن نیز فکری نکرد.

مهم‌ترین اتفاقی که در این دوران برای مارتین لوتر رخ داد، ورود او به ارفورت در فوق‌لیسانس رشتۀ علوم انسانی (علوم سبعه) بود که در میان هفده نفر طالب این جایگاه، او توانست رتبۀ دوم را کسب نماید.[۴۷] آنچه در تاریخ از او نقل‌شده است، مطالعات او در زمینه‌های مختلف است و ارتباطی با ورود او در گروه‌های مختلف ندارد. علت این را هم می‌توان به کوتاه بودن این دوره دانست. چرا که اریکسون این دوره را از ۲۰ سالگی تا ۲۵ سالگی می‌داند که اتفاق خاصی در این دوران به‌غیراز ورود او به ارفورت، در تاریخ بیان‌نشده است.

در جمع‌بندی این دوران می‌توان گفت که به خاطر فضای علمی‌ای که در این دوران، مارتین لوتر برای خود پذیرفته بود، نمی‌توان صمیمیت و پیوند به گروه‌هایی را برای ابراز محبت و نیز ایجاد صمیمیت بین او و دیگران در این دوره به دست آورد. بدین معنا که مارتین لوتر، این مرحله از رشد روانی- اجتماعی اریکسون را نتوانست به‌درستی طی کند و چیزی که از این دوران به دست آورد، همان هویت ناقصی است که از مرحله پنجم به همراه دارد و در این مرحله عدم وفاداری در او شکل‌گرفته است؛ و این عدم وفاداری در او می‌تواند در عدم وفاداری به آموزه‌های آن روز کلیسا نیز باشد.

۲-۵. مرحله هفتم حیات روانی مارتین لوتر

یکی از دوره‌های بسیار پر اتفاق در زندگی مارتین لوتر این مرحله است که حدود ۳۵ سال (۲۵ تا ۶۰ سالگی) است. ازجمله مهم‌ترین اتفاقات این دوره، مسافرت به رم و زیارت آنجا، اخذ دکتری در رشته الهیات، ایراد اولین درس‌ها در باب مزامیر در دانشگاه ویتنبرگ، نوشتن کتاب الهیات مسیحی، نوشتن اصول ۹۵ گانه در باب آمرزش نامه، بازجویی در برابر کاردینال کایتان در آکسبورگ، نوشتن رساله «خطاب به اشراف مسیحی»، احضار لوتر برای توبه و سوزندان‌ همۀ آثار مکتوب او، سوزندان توقیع پاپ و قانون پاپی کلیسا در ویتنبرگ، حضور در برابر هیئت قانون‌گذاری آلمان در ورمز، تحریم‌های حکومتی علیه لوتر و پیروانش به‌فرمان امپراتور چارلز پنجم، ترجمه کتاب مقدس، بروز ناآرامی در ویتنبرگ و بازگشت لوتر، قطع رابطه با متعصبین، جنگ دهقانان، ازدواج، قطع رابطه با اراسموس، گسترش نهضت اصلاح دینی به مناطق دیگر، گفت‌وگوی دینی در ماربورگ با تسوینگلی و بوتسر، حمایت سیاسی امپراتوری از نهضت اصلاح دینی.

تحلیل اریکسون از این دوره، آن است که باید در این دوران فرد در برابر نسل آینده خویش پاسخگو باشد و به دنبال برآوردن نیازهای ایشان باشد.

شخصی که بتواند، دوره‌های زندگی خود را به‌درستی طی کند، در مراحلی از زندگی خویش به دنبال آن است که همت برای پرورش و رشد دیگران داشته باشد و آفت این دوران آن است که شخص در خودمحوری باقی بماند که نهایت آن این است که خود را به خاطر عدم توان در تولید و زایندگی، بی‌ارزش می‌داند.

واضح‌ترین شکل ثمرمندی در این دوران، تولیدمثل، تربیت کودک و توجه به پیشرفت آن‌ها در زندگی است که هرچقدر شخص ظرفیت وجودی بالاتری داشته باشد، دایره تربیت او وسیع‌تر می‌گردد و توجه او از خانواده به جامعه روستایی یا شهری خود گسترش می‌یابد و هرچقدر این دایره گسترش بیشتری یابد، جامعه‌ای که او به پرورش و تربیت ایشان اقدام می‌کند، بیشتر خواهد شد.

با مشاهداتی که از رفتار مارتین لوتر به دست می‌آید، او توانست در این دوران به بسیاری از دست آوردهایی که در مراحل پیش بدان دست نایافته بود، برسد. مدت طولانی بودن این زمان و نیز اتفاقاتی که در این دوران برای لوتر پدید می‌آید و تجربیاتی که او بدان دست می‌یابد، همگی در شکل دادن هویت ناقص مارتین لوتر، نقش دارند. هویتی که در سی‌سالگی دیگر شکل‌گرفته است[۴۸] پیامدی را به همراه دارد که حاصل آن این می‌شود، لوتر در این دوره و این مرحله از رشد، دغدغه‌هایش رنگ اجتماعی پیدا می‌کند و به فکر زایندگی می‌افتاد و گام درراه رهبری اجتماعی خویش و به‌گونه‌ای رشد ایشان به‌سوی راستی و سعادت است.

گرچه خود لوتر این عنایت‌ها را، حاصل وحی‌ای می‌داند که در برج صومعه بر او نازل گشت.

وقتی لوتر داشت جملۀ هفدهم از باب اول رومیان را در ذهن مرور می‌کرد، آخرین عبارت، ناگهان روشنایی‌ای پدید آورد که همۀ وجود او را فراگرفت و بر او در بهشت را گشود؛ زیرا در آن حقانیت خدا از ایمان بر ایمان آشکارشده: چون نوشته است، دادگر باایمان زنده است.[۴۹]

حاصل سخن است این‌که آنچه در ضمیر ناهشیار لوتر شکل‌گرفته بود، با این پاسخگویی خدا شکل دیگری یافت و او توانست خدا را به‌عنوان پدری مهربان بیابد که به گناهان بنده‌های خویش توجه دارد و به صدای ایشان، پاسخگوست.[۵۰] و ثمرۀ آن این می‌باشد که «من» مارتین لوتر از طریق بازیافتن ایمان خود، دوباره به قوه ابتکار دست‌یافت و توانست میانه و اعتدالی در اندیشه خویش نسبت به آموزه‌های دینی خویش بیابد.[۵۱]

نشانه‌های ثمرمندی در زندگی لوتر

لوتر در این دوران، فعالیت‌هایی را انجام داده است که نشان می‌دهد او توانسته است این مرحله را به‌خوبی طی کند و در کنار آن هویت‌های ناقص خویش را تکمیل کند. گرچه این امر دیر تحقق پیدا کرد و آثار آن در زندگی او در سال‌های قبل پدید آمد، ولی توانست خود را در این دوره بیابد و ثمرات هویت‌یابی، گرچه دیرهنگام را ببرد.

لوتر در ۴۲ سالگی، ۱۳ ژوئن ۱۵۲۵  با کاترین فون بایر[۵۲] ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه دختر و سه پسر بود. کارتین فون بایر خود راهبه ای بود که با نقض قانون امتناع از ازدواج روحانیون کاتولیک به ازدواج با لوتر درآمد.[۵۳]

دومین مطلبی که نشان از طی کردن این مرحله از سوی مارتین لوتر است، می‌توان به دغدغه‌های پرورش دوستان خود و تعلیم و تربیت افراد جامعه خویش، ترجمه کتاب مقدس و نیز نامه‌های خصوصی‌ای که لوتر برای دوستان خویش می‌نوشت، اشاره کرد.[۵۴]

گرچه این دوران برای رشد لوتر اتفاقاتی خوبی به همراه داشت ولی در این دوران اتفاقاتی نیز پدید آمد که اریکسون ن را باعث ماندگاری اضطراب و مالیخولیا تا پایان عمر لوتر می‌داند.[۵۵] اتفاق این بود که براثر شورشی که دهقانان علیه ثروتمندان آفریده بودند، شورشیان در این امر بسیار افراط کردند که باعث از بین رفتن بسیاری از مزارع و محصولات کشاورزی شد ولوتری که زمانی از دهقانان دفاع می‌کرد، این شورش را یک شورش شیطانی نامید که در پایان سرکوب این شورش، در سال‌های ۱۵۲۴ و ۱۵۲۵ میلادی، حدود ۱۳۰ هزار روستایی قتل‌عام شدند که لوتر این را تقصیر خود می‌دانست ولی باعث نشد که اصلاحاتی که او به دنبالش بود، رها کند.[۵۶]

۲-۶. مرحله هشتم حیات روانی مارتین لوتر

ورود به شصت‌سالگی، ورود به این دوران است؛ ولی ماندگاری لوتر در این دوران زیاد به طول نکشید و او در سن ۶۳ سالگی در سال ۱۵۴۶ میلادی وفات یافت.

ازجمله ویژگی‌های این دوره، همان‌طور که بیان شد این احساس است که شخص نسبت به گذشته خود افسوس نمی‌خورد و درک این را دارد که به وظایف خویش عمل کرده است و خطری که در این دوران وجود دارد و منجر به مشکلات روانی می‌شود، آن است که شخص تأسف برگذشته بخورد.

همان‌طور که در مرحله هفتم بیان شد، نهایت امری که لوتر در مورد آن افسوس می‌خورد و گویی در این دوران هم یکی از افسوس‌های دوران زندگی او به شمار می‌رود، کشته شدن ۱۳۰ هزار دهقانی است که در پی شورش دهقانان، اتفاق افتاد و در مورد مسائلی دیگر که لوتر در این دوران از زندگی خویش، افسوس آن‌ها را خورده باشد، دیده نمی‌شود.

 

خاتمه

فصل سوم از دو گفتار تشکیل‌شده است. در گفتار نخست، به مراحل «هشت‌گانۀ رشد روانی-اجتماعی» در اندیشۀ اریکسون پرداخته‌شده است.

برای تحلیل روانی بر اساس اندیشه اریکسون لازم است هرکدام یک از این مراحل را به‌درستی طی کند. در هرکدام یک از مراحل، فرد با یک بحران و تعارض مواجه می‌شود که اگر فرد با آن بحران مواجه شود و سعی در حل آن داشته باشد می‌تواند وارد مرحله رشدی بعدی گردد.

در گفتار دوم این فصل، به تطبیق هرکدام یک از مراحل هشت‌گانه بر زندگی مارتین لوتر اقدام شد. در سه مرحلۀ نخست که تا پنج‌سالگی لوتر به طول می‌انجامد، آنچه مؤثر در شکل‌گیری شخصیت او می‌باشد، پدر و مادر لوتر می‌باشند که به طور جداگانه به تاثیر هر کدام یک از ایشان بر شخصیت مارتین لوتر پرداخته شد.

در مرحلۀ چهارم که حدود ۵ تا ۱۲ سالگی به طول می‌انجامد، به دوران تحصیل مارتین لوتر پرداخته شد. مرحله پنجم که از مهم‌ترین مراحل زندگی انسان است و هویت در این دوران شکل می‌گیرد، آنچه برای لوتر حاصل شد، هویتی ناقص بود که سعی کرد با دو عمل، آن را جبران کند: نخست هویت‌یابی خویش در یوهانس فون اشتاپیتس و دیگری با حضور در انجمن «برادران دارای زندگی مشترک». ولیکن در نهایت لوتر نتوانست هویت خویش را در این دوره بیابد.

مرحله ششم، مرحلۀ صمیمیت می‌باشد ولی به خاطر فضای علمی‌ای که در این دوران مارتین لوتر برای خود آفریده بود، نمی‌توان صمیمیت و پیوند به گروه‌هایی را برای ابراز محبت بین او و دیگران در این دوره به دست آورد.

مرحلۀ هفتم، طولانی‌ترین مرحلۀ رشد روانی- اجتماعی است که مهم‌ترین ثمرۀ آن، این است که شخص به جامعه خویش توجه کند و برای تربیت دیگرانی همچون خود قدم‌هایی را بردارد که مارتین لوتر در این دوره به تربیت شاگردان و نیز نوشتن نامه‌هایی برای دوستان خویش در جهت تربیت ایشان، همت گماشته است.

ازجمله ویژگی‌های مرحلۀ هشتم نظریۀ اریکسون، همان‌طور که بیان شد این احساس است که شخص نسبت به گذشته خود افسوس نمی‌خورد و درک این را دارد که به وظایف خویش عمل کرده است و خطری که در این دوران وجود دارد و منجر به مشکلات روانی می‌شود، آن است که شخص تأسف برگذشته بخورد. نهایت امری که لوتر در مورد آن افسوس می‌خورد، کشته شدن ۱۳۰ هزار دهقانی است که در پی شورش دهقانان، اتفاق افتاد.

[۱]. احمد بهشتی، اسلام و حقوق کودک، قم، بوستان کتاب، ۱۳۹۳، هشتم، ص ۸۸

[۲]. محمدرضا شرفی، دنیای نوجوان، تهران: موسسه فرهنگی منادی تربیت، ۱۳۸۳، هفتم، ص ۲۴۳.

[۳]. جان الدر، تاریخ اصلاحات کلیسا، تهران: انتشارات نورجهان، ۱۳۲۶، ص ۹۵.

[۴]. هری امرسون فازدیک، مارتین لوتر، اصلاح‌گر کلیسا، مترجم: فریدون بدره ای، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۳، پنجم، ص ۷.

[۵]. E.H. Erikson, Young Man Luther,p.57-58.

[۶]. هارولد کاپلان و بنیامین سادوک، واژه‌نامه جامع روان‌پزشکی و روان‌شناسی، مترجم: محمددهقان پور، خشایار بیگی، مهرداد فیروزبخت، تهران: بدر، ۱۳۷۱، ص ۱۸۱.

[۷]. هیکو ابرمان، لوتر مردی میان خدا و شیطان، مترجم: فریدن الدین رادمهر و ابوتراب سهراب، تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۵، اول، ص ۱۶۳.

[۸]. محمد محمدی ری‌شهری، حکمت نامه کودک، مترجم: عباس پسندیده، قم: موسسه علمی-فرهنگی دارالحدیث، ۱۳۸۵، اول، ص ۱۸۱.

[۹] پروین بیرجندی، روان‌شناسی رفتار غیرعادی، تهران: کتاب‌فروشی دهخدا، بی‌تا. ص ۲۱۳.

[۱۰]. حسینعلی کوهستانی، «رابطه تنبیه بدنی با پرخاشگری، افسردگی و افت تحصیلی»، پژوهش‌های فلسفی، زمستان ۱۳۷۶، شماره ۱۶۵، ص ۱۵۶

[۱۱]. هیکو ابرمان، پیشین، ص ۱۶۳.

[۱۲]. همان، ص ۱۶۵.

[۱۳]. هیکو ابرمان، پیشین، ص ۱۶۴.

[۱۴]. Huttenmeister

[۱۵]. Mansfeld

[۱۶]. هیکو ابرمان، پیشین، ص ۱۵۸.

[۱۷]. همان، ص ۱۶۰.

[۱۸]. جان الدر، تاریخ اصلاحات کلیسا، تهران: انتشارات: نورجهان، ۱۳۲۶، ص ۹۵.

[۱۹]. هری امرسون فازدیک، پیشین، ص ۷.

[۲۰]. Erikson; E.H. Young Man Luther.P:57-58

[۲۱]. Ibid,

[۲۲]. Ibid,p: 64.

[۲۳]. Ibid,p:147-148.

[۲۴]. Ibid, p: 263.

[۲۵]. Ibid.

[۲۶]. دیوید وولف، پیشین، ص ۵۳۶.

[۲۷]. E.H. Erikson, Young Man Luther,pp. 147-148.

[۲۸]. Nikolaus Oember

[۲۹]. هیکو ابرمان، پیشین، ص ۱۷۴.

[۳۰]. همان.

[۳۱]. همان، ص ۱۷۵.

[۳۲]. همان.

[۳۳]. همان.

[۳۴]. دیوید وولف، پیشین، ص ۵۳۹.

[۳۵]. Johannes Von Staupitz

[۳۶]. E.H. Erikson, Young Man Luther,p:37

[۳۷]. دیوید وولف، پیشین، ص ۵۳۹.

[۳۸]. Erikson; E.H. Young Man Luther, p:134.

[۳۹]. هیکو ابرمان، پیشین، ص ۱۸۸.

[۴۰]. Brethren of the Common Life

[۴۱]. Devotio Moderna

[۴۲]. هیکو ابرمان، پیشین، ص ۱۷۷.

[۴۳]. همان، ص ۱۷۸.

[۴۴]. همان.

[۴۵]. همان.

[۴۶]. همان، ص ۱۷۹.

[۴۷]. همان، ص ۲۰۸.

[۴۸]. دیوید وولف، پیشین، ص ۵۳۹.

[۴۹]. E.H. Erikson; Young Man Luther,pp.201.

[۵۰]. دیوید وولف، پیشین، ص ۵۴۰.

[۵۱]. E.H. Erikson; op-cit,pp.216-217.

[۵۲]. Katharina von Bora

[۵۳]. Roland H. Bainton, Here I Stand: A Life of Martin Luther, New York: Penguin, 1995, c1950, P. 336.

[۵۴]. E.H. Erikson; Young Man Luther,P.259.

[۵۵]. Ibid,P,242.

[۵۶]. دیوید وولف، پیشین، صص ۵۴۱-۵۴۲.

همچنین ببینید

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها بر نوجوانان

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها

واژه «سلبریتی» از کلمه«celebrity» در زبان انگلیسی گرفته شده است که معادل واژه های «مشهور»، «معروف» و «نام آشنا» در زبان فارسی است. اصلی ترین کاربرد این واژه را می توان از اوایل قرن بیستم دانست ولی مفهوم واژه «سلبریتی» به عنوان یک شخص مشهور و شناخته شده، قبل از این دوران نیز وجود داشته و این واژه مورد استفاده قرار می گرفته است. به طور کلی می توان سلبریتی را به معنای فردی دانست که توسط تعداد قابل توجهی از افراد شناخته می شود و به دلیل دستاوردها، شهرت، محبوبیت و یا حضور فعال در رسانه‌ها و جوامع مختلف شناخته می‌شود. این افراد غالبا به عنوان تاثیرگذار در دیگر افراد جامعه در همه رده های سنی شمرده می شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.